در قسمتهای قبلی در مورد نحوه تخصیص منابع در بازارهای رقابتی توضیحاتی ارائه کردیم. بازارهای رقابتی عملکرد مثبتی دارند؛ اما طبیعتاً مثل هر سازوکار دیگری کامل نیستند و گاهی اوقات دچار مشکل شده و شکست میخورند. ممکن است اثرات جانبی این بازارها مشکلات مضاعفی برای افراد به وجود بیاورد؛ بنابراین باید راهحلهایی برای رفع این مشکلات و شکستها وجود داشته باشد تا جامعه آسیب نبیند. در این مطلب میخواهیم در مورد شکستهای بازار و نحوه برخورد اقتصاددانها با این موضوع صحبت کنیم.
انگیزه شخصی و منافع جمعی در جامعه
در سال ۲۰۱۵ داستانی بهصورت آنلاین از یک استاد دانشگاه مریلند در مورد ارفاق نمره به دانشجوها منتشر شد. در این داستان یک سؤال مطرح بود و آن سؤال این بود که بین ۲ نمره ارفاق به نمره نهایی و ۶ نمره ارفاق یکی را انتخاب کنید. اما نکتهای در این داستان وجود داشت و آن این بود که اگر بیش از ۱۰ درصد کلاس، افزایش ۶ نمره را انتخاب کنند، هیچکس نمرهای نمیگیرد. پس چه باید کرد؟ این سؤال به یکی از بزرگترین مشکلات بازار آزاد اشاره دارد. گاهی مردم انگیزه شخصی برای انجام کاری دارند که برخلاف منافع جمعی گروه است. همه ارفاق نمره را دوست دارند؛ اما انگیزهای هم برای کسب ارفاق بیشتر وجود دارد. در این شرایط، استاد گزارش داد که افراد بسیار زیادی ارفاق ۶ نمره را انتخاب کردند و هیچکس نمره اضافی را دریافت نکرد. در چنین حالتی اگر درصد زیادی از افراد جامعه به دنبال منافع شخصی خود باشند، ممکن است منافع عمومی جامعه تحتتأثیر قرار بگیرد و نهتنها برایند رفاه جامعه افزایش نیابد؛ بلکه در برخی از حالات احتمال کاهش آن نیز وجود دارد.
دولت و تأمین بودجه موردنیاز
فرض کنید دولت پیشنهاد مشابهی برای هر خانواده در شهر شما ارسال کرده است. باید انتخاب کنید که آیا میخواهید ۲۰ دلار برای تأمین بودجه آتشنشانی محل خود بپردازید یا ۱۰۰ دلار. اما مراقب باشید، اگر بیش از ۵۰ درصد از مردم ۲۰ دلار را انتخاب کردند، پول کافی برای داشتن یک آتشنشانی وجود نخواهد داشت؛ این استدلال کاملاً منطقی است. در این بخش مشکلی وجود دارد؛ کسانی که مبلغ کمتری پرداخت میکنند افرادی هستند که با پرداخت پول کمتر سود میبرند. آنها لزوماً انسانهای بدی نیستند. احتمالاً شخصی را میشناسید که به طور غیرقانونی سریالهای نمایش خانگی را دانلود میکند. این افراد به یک محرک پاسخ میدهند. آنها با خود میگویند، اگر میتوانند سریالها را با قیمت کمتری دریافت کنند، چرا باید پول بیشتری بپردازند؟ اگر خیلی از مردم اینطور فکر کنند، وضعیت ما و جامعه بدتر میشود و به چیزهایی که میخواهیم؛ مانند حفاظت در برابر آتش یا پایان رضایتبخش سریالها نمیرسیم. پس دولتها چطور مشکلات را برطرف میکنند؟
کالاهای عمومی و ویژگی آنها
دولت تقاضای پول نمیکند؛ بلکه پول را بهصورت مالیات دریافت میکند. دلیل آن این است که حفاظت در برابر آتش بسیار ضروری است و نباید به مردم اجازه انصراف از پرداخت هزینه آن را داد. نیازهایی مانند حفاظت در برابر آتش، مدارس و دفاع ملی، توسط دولت و مالیاتها تأمینمالی میشوند. وقتی بازارها به هر دلیلی نتوانند بهتنهایی این موارد را فراهم کنند، به آن شکست بازار میگویند. مواردی اینچنینی را بهعنوان کالاهای عمومی میشناسیم. اما تعریف فنی کالاهای عمومی چیزی است که دارای ۲ ویژگی هست:
۱.عدم امکان حذف و تفکیک افراد
۲.عدم رقابت بین مصرفکنندگان
عدم امکان حذف یعنی شما نمیتوانید افرادی را که پول پرداخت نمیکنند کنار بگذارید. برای مثال محدودکردن مزایای دفاع ملی برای افرادی که مالیاتشان را پرداخت میکنند غیرممکن است و افرادی که مالیات نمیپردازند نیز از مزایای امنیت ایجاد شده برخوردارند. عدم رقابت یعنی مصرف کالا توسط یک فرد آن را برای افراد دیگر غیرقابلاستفاده نمیکند. برای مثال شما امروز میتوانید از پارکها استفاده کنید و فردا فرد دیگری میتواند استفاده کند. در حالت ایدهآل اگر یک کالا یا خدمت این دو معیار را داشته باشد، بعید است که شرکتهای خصوصی توانایی و انگیزهی تولید آن را پیدا کنند: مگر در زمانی که حمایتهای دولتی وجود داشته باشد. انگیزهی انجام آنچه برای شما بهترین است، بهجای آنچه برای همه بهترین است علت اصلی چیزی است که اقتصاددانها آن را تراژدی عوام مینامند. این دلیلی است که کالاهای مشترکی که همه به آنها دسترسی دارند اغلب مورد سوءاستفاده و بهرهبرداری قرار میگیرند.
صید ماهی و مشکلات آن
در بسیاری از نقاط جهان تعداد ماهیهایی که از رودخانهها، دریاچهها و اقیانوس صید میشوند بیشتر از تعداد ماهیهایی است که متولد میشوند. این موضوع تنها برای ماهیها مضر نیست؛ بلکه برای افرادی که ماهیگیری میکنند هم مشکل ایجاد میکند. با تمامشدن این منابع، ماهیگیران نیز شغل خود را از دست میدهند. اما چرا آنها صرفهجویی نمیکنند و اجازه نمیدهند ماهیهای بیشتری تکثیر شوند؟ برای پاسخ به این سؤال باید به انگیزه آنها توجه کنیم. اگر، چند ماهیگیر آگاه از محیطزیست تصمیم بگیرند که به ماهی فرصت تخمریزی بدهند، در عوض ماهیگیر دیگری آنها را صید میکند. اگر نمیتوانید از سوءاستفاده افراد دیگر از یک منبع جلوگیری کنید، انگیزه خواهید داشت که خودتان از آن بهرهبرداری کنید و تا جایی که میتوانید و در سریعترین زمان ممکن از آن استفاده کنید. اما با پیروی همه از این منطق بدون شک منابع محدود به پایان میرسد. تراژدی عوام توضیح میدهد که چرا ذخایر ماهی کاهش پیدا میکند، درختهای جنگلها را قطع میکنند و چرا گونههای در معرض خطر شکار میشوند.
اثرات جانبی مثبت و منفی
یک زیرشاخهی کامل از اقتصاد وجود دارد که بر حل این مسائل متمرکزشده و به آن اقتصاد محیطزیست میگویند. مشکل در این است که بازارهای غیرقابلتنظیم نتیجهای را که جامعه میخواهد ایجاد نمیکنند. گاهی اوقات بازارها منابع را بهاشتباه تخصیص میدهند؛ چون سیگنالهای قیمتی مناسبی ندارند. اثرات جانبی موقعیتهایی هستند که در آن هزینهها یا منافع جانبی به افراد دیگر یا کل جامعه تعلق میگیرد. اگر این اثرات جانبی منجر به بدتر شدن وضعیت بشوند، به آن اثر جانبی منفی میگویند. وقتیکه مردم از وضعیت بهتری برخوردار شوند، به آن اثر جانبی مثبت میگویند. یک کارخانه تلویزیون سازی را در نظر بگیرید که با مواد شیمیایی رودخانهای را آلوده میکند. این یک اثر جانبی منفی است. این کارخانه دارای هزینههای داخلی است. باید به کارگرها دستمزد بدهد، مواد خام بخرد و هزینه انرژی را پرداخت کند؛ اما هزینههای خارجی هم مثل ازبینرفتن ماهیها یا آب آشامیدنی آلوده در ارتباط با آلودگی رودخانهها هم وجود دارد که توسط افراد پاییندست پرداخت میشود. بازار آزاد فرض میکند که تمام هزینههای مربوط به تولید تلویزیونها باید با قیمت آن تلویزیونها جبران شود. اما بازار در چنین موردی اشتباه میکند.
اثرات خارجی مثبت در بخشهای مختلف یک جامعه
در مورد اثرات خارجی مثبت به آموزش فکر کنید. هرقدر افراد یک جامعه آموزش بیشتری دیده باشند، برای خودشان و همینطور برای سایر افراد جامعه، بهتر است. آنها در این صورت احتمالاً درآمد بیشتری هم خواهند داشت. آموزش شما مزایای بیرونی هم دارد. با تحصیلات بیشتر عضوی مثبت و سازنده در جامعه میشوید و اگر درآمد بیشتری کسب کنید، به معنای درآمد مالیاتی بیشتر برای دولتها نیز تلقی میشود. در حال حاضر در هر دو مورد اثرات خارجی منفی و مثبت، اقتصاددانها از دولت میخواهند که وارد عمل شود و مشکل را حل کند. برای نمونه، دولت میتواند از کارخانه تلویزیون مالیات بگیرد و به آموزشوپرورش یارانه دهد. در واقع عوامل جانبی تقریباً توجیه اکثر مداخلاتی است که دولت انجام میدهد. دلیل اینکه سیاستمداران مالیات بر فروش سیگار میگیرند یا آموزش رایگان ارائه میدهند و به خودروهای کممصرف یا تنظیم بازارهای مالی یارانه میدهند این است که معتقدند بازارهای آزاد با عوامل خارجی سازگار نیستند. تا اینجا در مورد مشکلات اثرات جانبی صحبت کردیم. در ادامه میخواهیم در مورد راهحلها صحبت کنیم.
دولت و قوانین آن برای رفع مشکلات
وقتی دولت سعی در رفع عوامل جانبی دارد، میتواند از سیاستهای نظارتی یا سیاستهای مبتنی بر بازار استفاده کند. سیاستهای نظارتی صرفاً قوانینی هستند که بافرمان دولت وضع میشوند. برخی از مردم از این قوانین شکایت دارند. آنها میگویند دولت نمیتواند به ما بگوید که چهکاری انجام دهیم. همچنین دولت زمان و پول زیادی را صرف این میکند تا به شما بگوید چهکاری را نمیتوانید انجام دهید. برای مثال، با سرعت بالا رانندگی نکنید، کنار رودخانهها خانه نسازید و جان کسی را نگیرید. به نظر میرسد دولت باید قوانینی را وضع کند. سؤال این است که چه مقدار باید این کار را انجام دهد؟ حتی افرادی که سرسختانه با مقررات دولتی مخالف هستند، احتمالاً موافقاند که چیزهایی مثل سلاحهای هستهای نباید در دسترس کسی باشد. برای کمک به حل آلودگی جانبی، دولت میتواند استفاده از انواع خاصی از مواد شیمیایی را ممنوع کند یا سهمیهای برای تولید تعیین کند تا تولید تلویزیونها را محدود کند یا آن چیزی که در رودخانهها ریخته میشود را تنظیم کند. در ایالات متحده، آژانس حفاظت از محیطزیست (EPA) قوانینی را برای کنترل آلودگی قرار داده است و این مقررات کارساز بودهاند.
اثرات جانبی مثبت قوانین دولت
مقررات همچنین میتوانند اثرات جانبی مثبتی ایجاد کنند. در برخی موارد، اثرات جانبی آنقدر زیاد است که دولت اساساً بازار را در اختیار خود میگیرد و یا سهم زیادی از آن را به خود اختصاص میدهد. بهطور مثال آموزش را در نظر بگیرید. اکثر کشورها آموزش اجباری دارند که شهروندان را ملزم میکند تا یک سن خاص تحصیل کنند. دولت هزینهی مدارس را از طریق مالیات پرداخت میکند. اگر دولت دخالت نمیکرد تمام آموزشها توسط مدارس خصوصی ارائه میشد و آنها شهریه دریافت میکردند و این باعث میشد بهاندازه کافی مدارس مقرونبهصرفه برای تحصیل افراد وجود نداشته باشد. دولت بودجهی آموزشوپرورش را تأمین میکند؛ چون فکر میکند که مزایای جانبی شهروندان باسواد، آگاه و باهوش آنقدر بالاست که ارزش دارد تمام هزینهها را خودش پرداخت کند. راه دیگری که دولتها برای حل اثرات جانبی تلاش میکنند، سیاستهای مبتنی بر بازار است. این امر سیاستهایی است که برای دستکاری بازارها، قیمتها و انگیزههایی برای اصلاح شکستهای بازار طراحیشده است. بهترین مثال مالیات و یارانه است. مالیات بر تولید تلویزیون یا مواد شیمیایی که کارخانه استفاده میکند تولید را کاهش میدهد و آلودگی را محدود میکند. کمکهزینه تحصیلی در دانشگاه میزان تحصیل افراد را افزایش میدهد. بهطورکلی اقتصاددانها سیاستهای مبتنی بر بازار را ترجیح میدهند.
قوانین مالیاتی برای کارخانهها
برای مثال سیگار را در نظر بگیرید. سیگار هزینههای جانبی زیادی برای سلامت جامعه ایجاد میکند. بهخاطر بیماریها، هزینههای مراقبتهای بهداشتی بالاتری هم به وجود میآید. دولت میتواند شرکتهای سازنده سیگار را مجبور کند که کمتر تولید کنند یا آنها را به طور کامل تعطیل کند؛ اما در عوض برای سیگار مالیات میگیرد. مالیات باعث افزایش قیمت میشود و مصرفکنندهها سیگار کمتری میخرند. این رویکرد مبتنی بر بازار یک مزیت کلیدی نسبت به رویکرد نظارتی دارد. دولت بهجای صرف هزینه برای اجرای این مقررات، درآمد مالیاتی به دست میآورد که میتواند برای اهداف دیگری مورداستفاده قرار گیرد. در زندگی واقعی، دولتها اغلب از هر دو سیاست استفاده میکنند. در ایالات متحده، دولت از تولیدکنندگان سیگار مالیات میگیرد و نحوهی تبلیغات شرکت دخانیات را محدود میکند و از کمپینهای ضد سیگاری حمایت میکند.
مشکلات آبوهوا و راههای کاهش آن
اقتصاددانها استدلال میکنند که مالیات بر سوختهای مبتنی بر کربن مثل زغالسنگ، نفت و گاز راه مؤثرتری برای مقابله با آلودگی هواست. یکی از سیاستهای مبتنی بر بازار که اغلب موردبحث قرار میگیرد، تعیین محدودیت برای آلودگی و انتشار گازهای گلخانهای است. غالباً دولتها مجوز آلایندگی صادر میکنند و اگر کارخانه شما یکی از این مجوزها را نداشته باشد، نمیتواند آلودگی ایجاد کند. اما شرکتها میتوانند این مجوزها را بخرند یا بفروشند. این امر انگیزههایی برای حفظ محیطزیست ایجاد میکند. اگر بتوانید بدون آلودگی تولید کنید، میتوانیم با فروش مجوزهایتان درآمد کسب کنید؛ اما اگر کارخانه شما آلایندگی زیادی داشته باشد، باید برای آن مجوزهای بیشتر بخرید. سیستم کنترل مباحث زیستمحیطی شرکتها در بین سیاستمداران آمریکایی بحثبرانگیز بود؛ اما این برنامه قبلاً با موفقیت در ایالات متحده انجام شده بود. برنامه کنترل آلایندگی شرکتها برای کاهش آلودگی باران اسیدی نتیجه داد و انتشار دیاکسید گوگرد را کاهش داد.
آلودگی هوا و اقتصادهای بزرگ جهان
اگر به بزرگترین اقتصادهای جهان پیشنهاد مشابهی داده میشد، چه اتفاقی میافتاد؟ اگر به آنها بگویند که میخواهند آلودگی را تا ۵ درصد کاهش دهید یا ۳۰ درصد، مشخص است که اگر بیش از ۵۰ درصد از کشورها فقط ۵ درصد را انتخاب کنند، تغییرات آبوهوایی باعث میشود زمین تبدیل بهجای غیر قابلسکونتی شود. این موضوع نشان میدهد که چرا پرداختن به تغییرات آبوهوایی بسیار سخت است. کشورها ممکن است برای کاهش انتشار دیاکسیدکربن تلاش کنند اما نمیتوانند از آلودگی سایر کشورها جلوگیری کنند. در یک اقتصاد جهانی بینظم که در آن تولیدکنندگان میخواهند محصولاتشان را تاحدامکان ارزانتر بسازند، انگیزهای برای نادیدهگرفتن محیط بینالمللی به وجود میآید. اگر کشورها با همدیگر همکاری نکنند، مسائل جهانی مثل تغییرات آبوهوایی، نقص حقوق بشر و گسترش سلاحهای هستهای نمیتوانند به طور مؤثر موردتوجه قرار بگیرند. درهرصورت این موضوع هم نیاز به اعتماد و تعهد فراوانی دارد.
نتیجهگیری
در این مقاله دربارهی راهحلهای دولت برای کاهش مشکلات بازارها صحبت کرده و آنها را بررسی کردیم. بازارها کامل نیستند و موارد زیادی وجود دارد که دولت باید در آن مداخله کنند. حتی برخی موقعیتها وجود دارد که دولت فقط باید کنترلش را در دست بگیرد. سؤال این نیست که بازار آزاد بهتر است یا دولت بلکه سؤال این است که چطور میتوانیم برای بهتر کردن زندگی از هر دوی این سازوکارها استفاده کنیم.