میدانیم که در کشورهای فقیر، معمولاً نرخ مرگومیر اطفال و سوءتغذیهی مردم بالاست. در این کشورها درصد کمتری از کودکان به مدرسه میروند و عدم دسترسی به آب سالم، کمبود امکانات آموزشی و بهداشتی از دیگر پدیدههای معمول در این کشورها است. اما چرا برخی از کشورها فقیر و برخی ثروتمند هستند؟ تولید ناخالص داخلی هند ۶ برابر بیشتر از تولید ناخالص داخلی سنگاپور است، اما مردم کشور هند ثروتمندتر از مردم سنگاپور نیستند؛ چرا؟ پاسخ این سؤالات در یک کلمه است: بهرهوری. در ادامه سعی داریم ضمن تعریف تولید ناخالص داخلی و تولید ناخالص داخلی سرانه، به نقش آنها در بهرهوری کشورها بپردازیم و به این سؤال پاسخ دهیم که چگونه افزایش بهرهوری باعث افزایش استاندارد سطح زندگی برای چندین سال شده است؟
تولید ناخالص داخلی (GDP)چیست؟
همانطور که در مطالب ویدئوهای قبلی گفتیم، در تعریف تولید ناخالص داخلی (GDP) یک کشور داریم: ارزش بازاری تمام کالاها و خدماتی که در یک کشور و در یک دورهی زمانی مشخص، تولید شدهاند. تولید ناخالص داخلی، شامل تمام اقلام تولید شده در اقتصاد است که بهصورت قانونی به فروش رفته است و کالاهای غیرقانونی در محاسبهی تولید ناخالص داخلی وارد نمیشود. به همین ترتیب تمام کالاهای تولید شده و مصرف شده در منزل، به دلیل اینکه به بازار وارد نمیشوند را لحاظ نمیکند. همچنین کالاهای واسطهای و کالاها و خدمات تولید شده در سالهای گذشته، به دلیل اینکه در محاسبهی تولید ناخالص داخلی سالهای گذشته لحاظ شده است، در تولید ناخالص داخلی جدید محاسبه نمیشود.
ما از تولید ناخالص داخلی بهعنوان معیاری برای ارزش فعالیتهای اقتصادی استفاده میکنیم. اما اگر به مقایسهی هند و سنگاپور بازگردیم، همچنان این سؤال مطرح است که چرا هند با وجود تولید ناخالص داخلی بیشتر نسبت به سنگاپور، مردم ثروتمندتری ندارد؟ پاسخ این سؤال در مفهومی به نام تولید ناخالص داخلی سرانه است.
تولید ناخالص داخلی سرانه و ارتباط آن با ثروت و رفاه
برای اندازهگیری سطح زندگی، از معیار تولید ناخالص داخلی سرانه استفاده میشود. تولید ناخالص داخلی سرانه، از تقسیم تولید ناخالص داخلی کشور، بر جمعیت آن به دست میآید؛ بهعبارتدیگر، این مفهوم خروجی هر کشور در ازای هر نفر را نشان میدهد. پس میتوان اینچنین برداشت کرد که کشوری با تولید ناخالص داخلی سرانه بالا، کشور ثروتمندتری است. در نهایت کشورهایی با GDP سرانه کمتر و سطح زندگی پایینتر، کشورهای فقیر محسوب میشوند.
مفهوم تولید ناخالص داخلی، سلامت روانی و بهداشت جامعه را در بر ندارد و کیفیت آموزش و بهداشت و بهطورکلی کیفیت زندگی را در نظر نمیگیرد. تولید ناخالص داخلی بیشتر، به ما کمک میکند تا زندگی بهتری داشته باشیم.GDP بالا بهخودیخود، سلامت و کیفیت آموزش بالاتری را برای مردم به ارمغان نمیآورد، اما کشوری که از تولید ناخالص داخلی بالاتری برخوردار است، میتواند مراقبت بهداشتی بهتر و امکانات آموزشی بیشتری را برای شهروندان خود فراهم کند. در ارتباط با این موضوع، میتوان به شاخص توسعه انسانی(HDI) نیز اشاره کرد که در آن، کشورها بر اساس امید به زندگی، کیفیت زندگی و نرخ باسوادی رتبهبندی میشوند. از دادههای این شاخص، اینچنین نتیجهگیری میشود که کشورهایی با GDP سرانهی بالا، میزان مرگومیر نوزادان، فقر و بیماریهای قابل پیشگیری کمتری دارند. پس کشورهایی با تولید ناخالص داخلی سرانهی بالاتر، مردم ثروتمندتری دارند و مردم این کشورها از سطح بالاتری از رفاه برخوردارند.
کشورهای فقیر؛ کمبود منابع طبیعی یا دولت بیکفایت؟
سنگاپور که یک جزیره ی کوچک است، رتبهی سوم تولید ناخالص داخلی سرانه را در بین کشورهای جهان دارد. همچنین این کشور، در شاخص توسعهی انسانی بین کشورهای جهان، در جایگاه نهم قرار دارد. بیشترین منبع مورداستفاده در کشور سوییس، گاو است که این عامل جزو منابع طبیعی اصلی به شمار نمیرود. بااینحال این کشور نیز در رتبه ی سوم شاخص توسعه ی انسانی و در جایگاه سوم تولید ناخالص داخلی سرانه بین کشورهای جهان قرار دارد.
زیمباوه، سرشار از منابع طبیعی اصلی مانند خاک حاصلخیز، سوخت و کانیهای کمیاب است درحالیکه در رتبهبندی شاخص توسعهی انسانی، این کشور در جایگاه ۱۵۶ است و در تولید ناخالص داخلی سرانه بین کشورهای جهان، در رتبه ی ۱۶۱ قرار دارد. دربارهی این کشور، میتوان چنین اظهار داشت که بیکفایت بودن دولت، یکی از عوامل فقر در این کشور است. به همین ترتیب، علت پیشرفت کشورهایی چون سوییس و سنگاپور، بهرهوری بالای عوامل تولید در این کشورها است. در کشور زیمباوه با وجود منابع طبیعی سرشار، بالابردن بهرهوری عوامل تولید میتواند به برونرفت این کشور از فقر کمک کند.
یک مثال ساده از بهرهوری در تولید
در یک نانوایی هر کارگر باید بتواند ۱۲ نان در هر ساعت بپزد و قیمت هر نان هزار تومان است. با درنظرگرفتن هزینههایی از قبیل هزینهی مواد اولیه و اجارهی مغازه، صاحب نانوایی قادر به پرداخت بیش از ساعتی ۱۲ هزار تومان حقوق نیست. بهاینترتیب، در هیچ شرایطی نمیتواند ساعتی ۲۰ هزار تومان حقوق پرداخت کند. در نتیجه، کارگران متناسب با تولیدی که انجام میدهند، حداکثر همین مقدار دریافت میکنند. پس در چه شرایطی حقوق کارگران افزایش مییابد؟ در پاسخ به این سؤال، میتوان اظهار داشت که اگر صاحب نانوایی راهی پیدا کند که هر کارگر در هر ساعت ۴۸ نان بپزد، قادر به پرداخت ۲۰ هزار تومان حقوق در هر ساعت است. بنابراین هرچقدر خروجی بیشتر باشد، حقوق بیشتر خواهد بود.
بهرهوری چیست؟
اشاره کردیم که یکی از دلایل ثروتمندی بعضی از کشورها، بهرهوری بالای آنها است؛ یعنی توانایی تولید بیشتر هر کارگر در هر ساعت. در واقع آنچه که اوضاع اقتصادی را بهبود میبخشد پیداکردن راهها و روشهایی بهتر در جهت تولید کالاهای بیشتر است. کشوری که بتواند تعداد بیشتری از کالاها را با بهکارگیری مقدار کمتری از منابع تولید کند، ثروتمندتر، سالمتر و شادتر است و در نتیجه بهرهوری بالاتری دارد و بهرهوری پایین یکی از دلایل اصلی فقیر بودن برخی از کشورهاست.
مقایسهی آمریکا و بنگلادش در بهرهوری
تولید ناخالص داخلی سرانهی آمریکا ۱۸ برابر بیشتر از بنگلادش است و GDP سرانه در آمریکا در مقایسه با ۱۰۰ سال پیش در این کشور، ۸ برابر بیشتر شده است. آمار بیان شده به این معنی است که کارگران آمریکا ۱۸ برابر بیشتر از کارگران بنگلادش درآمد دارند، چراکه در هر ساعت ۱۸ برابر بیشتر تولید میکنند. کارگران آمریکایی امروزه در هر ساعت ۸ برابر بیشتر از اجداد خود، یعنی آمریکاییهای ۱۰۰ سال پیش درآمد کسب میکنند زیرا ۸ برابر بیشتر از آنها خروجی دارند. اگر یک کارگر قدیمی قادر به تولید ۶ دونات در ساعت بود امروزه یک کارگر میتواند ۶۰ کیک در ساعت تولید کند. پس با پیداکردن راهی برای حداکثرسازی تولید میتوان کیفیت را نیز ارتقا داد و به سطح بالاتری از بهرهوری در تولید رسید.
عوامل مؤثر در افزایش بهرهوری
میدانیم که برای تولید یک کالا به عوامل متعددی نیاز داریم. اولین عامل تولیدی، زمین سپس کارگر و در آخر سرمایه است که سرمایه شامل دستگاهها و کارخانهها میشود. تحصیلات کارگر، دانش و توانایی و مهارت لازم برای تولید محصول، نوعی سرمایه محسوب میشود که سرمایهی انسانی نام دارد. اولین قدم برای رسیدن به بهرهوری بیشتر، کمیت و کیفیت این عوامل تولید (زمین، نیروی کار، سرمایه) است. یعنی برای تولید، چه مقدار از این عوامل را در اختیار داریم. روش استفاده و سازماندهی خروجی این عوامل نیز امری مهم است. در واقع فناوری استفاده از این عوامل تولید، میتواند باعث بهوجودآمدن ترکیبی عالی از نیروی کار و سرمایه و در نتیجه بالارفتن میزان بهرهوری شود. در مقایسه ی تولید آمریکا و بنگلادش این نکته حائز اهمیت است که فناوری تولید از قبیل کارخانهها و دستگاههای تولیدی در آمریکا، نسبت به بنگلادش بیشتر و پیشرفتهتر است.
تأثیر پیشرفت تکنولوژی بر میزان بهرهوری
در اواخر دههی ۸۰ و اوایل دههی ۹۰ میلادی در آمریکا، کامپیوترها دستگاههایی بودند که از آنها فقط برای تایپ مقالات یا بهعنوان ماشینحساب استفاده میکردند. پس از جهانیشدن اینترنت، همه چیز تغییر کرد و با افزایش تکنولوژی از کامپیوترها در جهت ارتباط و تسهیل امور تولیدی استفاده کردند. پس تکنولوژی مقداری از منابع را به خود اختصاص میدهد و آنها را به نحوی سازماندهی میکند که بهرهوری بیشتر شود. در نتیجه، از تکنولوژی نیز میتوان بهعنوان یکی از عوامل افزایش میزان بهرهوری نام برد.
بهرهوری آمریکا برای ۱۰ سال، افزایش چشمگیری یافت و باعث بالارفتن سطح حقوق و دستمزد در این کشور شد.۲۰۰ سال پیش آمریکا نیز از بهرهوری بالایی برخوردار نبود اما با افزایش فناوری و تکنولوژی هرسال بیشتر از سال قبل رشد کرد. تشدید این مسئله، باعث ایجاد فاصلهای بزرگ بین استاندارد سطح زندگی آمریکا با کشورهای در حال پیشرفت شد. در دهههای اخیر تعداد زیادی از کشورهای در حال پیشرفت مثل چین، کرهی جنوبی و مکزیک پیشرفت چشمگیری در سرمایه و تکنولوژی و استاندارد سطح زندگی داشتهاند.
جمعبندی آکادمی دانایان از بهرهوری
در این نوشتار، تولید ناخالص داخلی و تولید ناخالص داخلی سرانه را تعریف کردیم و با طرح مثالهایی آموختیم که ثروتمندی کشورها با بهرهوری آنها رابطهای مستقیم دارد. با نگاه کلان یعنی بررسی جنبههای جهانی و تاریخی نتیجه گرفتیم که اقتصاد با بهرهوری برابر است و آن چیزی که اوضاع اقتصادی را بهبود میبخشد، پیداکردن راههای بهتر برای تولید کالاهای بیشتر است. در واقع هدف اقتصاد فقط فراهمکردن شغل نیست بلکه حداکثر کردن بهرهوری است.