مفاهیم اقتصادی بهطورکلی میتواند تصمیمگیری برای کسبوکارها را برای افراد توضیح دهد. آنها با یادگیری علم اقتصاد میتوانند فعالیتی اقتصادی را آغاز کنند. حتی افراد با کمک این علم میتوانند تصمیم بگیرند که وارد چه بازاری بشوند و بازارهایی که برای آنها بدون مانع هستند یا بازارهایی که بهسختی میتوان وارد آن شد را پیدا کنند. این علم همچنین انواع سودهایی که افراد در این بازار به دست میآورند را توضیح میدهد. همچنین با فراگیری اقتصاد متوجه میشویم که راهاندازی یک کسبوکار و شروع فعالیت در آن شامل انواع هزینهها است. هزینههای متغیر و ثابت انواع هزینههای موجود در یک کسبوکار هستند. ما در این مطلب قصد داریم دررابطهبا این موضوعات صحبت کنیم و آنها را به زبان ساده و همراه با مثال توضیح دهیم.
اقتصاد چه کمکی به افراد میکند؟
طرحهای کوچک و بینقص اقتصاددانان به طور دقیق منعکسکنندهی زندگی نیست. اقتصاد خرد ایدهها و مفاهیم را با عبارات بسیار گسترده توضیح میدهد و ویژگیهای کسبوکار را به دروس دیگری چون حسابداری، مدیریت و بازاریابی واگذار مینماید درک اقتصاد میتواند به کارآفرینان کمک کند تا تصمیم گیرندگان بهتری باشند. شاید آموختن اقتصاد به یادگیری شغل خاصی کمک نکند؛ اما کمک میکند که افراد بتوانند آینده را بهتر تجسم نمایند. برای مثال فرض میکنیم که یک وکیل دیگر کار وکالت انجام نمیدهد و تصمیم میگیرد که یک رستوران افتتاح کند. کل درآمد وی ۵۰٠٠٠ دلار است و باید ۲۰۰۰۰ دلار برای هزینههایی مثل مواد اولیه، اجاره، دستمزد و… بپردازد. همانطور که میدانیم زمانی که هزینه را از درآمد کسر کنیم مبلغ ۳۰٠٠٠ دلار برای این فرد باقی میماند؛ اما با نگاهی که یک اقتصاددان به این هزینهها و درآمدها دارد متوجه میشود که هزینه فرصت در نظر گرفته نشده است. کارآفرینی که تصمیم گرفته است که این رستوران را افتتاح کند درآمدی که از طریق کار وکالت به دست میآورد را از دست میدهد. برای مثال مبلغ ١٠٠٠٠٠ دلار، اگر این مبلغ را در نظر بگیریم مبلغ ۷۰٠٠٠ دلار ضرر کرده است؛ اما حالا این فروشنده غذا رئیس خود است و ممکن است از انجام این کار رضایت بیشتری هم داشته باشد. نکتهی مهم این است که هنگام تصمیمگیری باید این هزینهها و مزایای فردی را در نظر بگیریم.
انواع سود؛ کسبوکارها برای فعالیتهایشان از کدام سود استفاده میکنند؟
میتوان گفت ۲ نوع سود وجود دارد. سود حسابداری و سود اقتصادی انواع سودهای مورد تحلیل را تشکیل میدهند. سود حسابداری سودی است که برای بهدستآوردن آن باید هزینههای جاری را از درآمد کسر کنیم. هزینههای جاری همان هزینههایی هستند که هنگام ادارهی یک کسبوکار باید آنها را در نظر گرفت. سود اقتصادی نیز سودی است که در آن درآمد منهای هزینههای آشکار و فرعی میشود. در این نوع از سود، هزینههای غیرمستقیم یا همان هزینههای فرصت نیز لحاظ میشود. در مثالی که ذکر کردیم ارزشگذاری هزینهی فرصت بسیار ساده بود؛ اما این در واقع همان درآمدی است که این فرد فقط با کار وکالت به دست نمیآورد. شاید موضوع تعیین ارزش برای مسائلی که نامشهود هستند عجیب و سخت به نظر برسد؛ اما افراد اکثر اوقات این کار را انجام میدهند. شاید افراد از پولی که میتوانستند با کارکردن به دست بیاورند، در ازای وقت گذراندن با خانواده یا دوستان و یا تماشای فیلم، صرفنظر کنند. موضوع مهم این است که انجام چنین اموری چقدر هزینه دارد و این امر به خود فرد وابسته است. کسبوکارها نیز از همین منطق استفاده میکنند. آنها درآمد بالقوه و هزینهشان را از جمله هزینههای ضمنی برای تصمیمگیری آگاهانه محاسبه میکنند. این بدان معنی است که شرکتها در بازارهای رقابتی سود چندانی به دست نمیآورند. در واقع اقتصاددانان اظهار میکنند که شرکتها سود اقتصادی ندارند و آنها برای ادامه فعالیتشان باید سود حسابداری کسب کنند.
سود در بازارهای رقابتی چگونه است؟
شرکتها سود به دست میآورند، اما نه بیشتر از هزینههای فرصتی که در اختیارشان است. دلیل آن این است که اگر فردی شروع به فروش کالایی با قیمت مناسب کند ممکن است سود اقتصادی داشته باشد. این فرد میتواند هزینهی تولید آن کالا و تمام هزینه فرصت را پوشش دهد. مبلغی که با انجام کار دیگر میشد که آن را به دست آورد؛ اما اگر پول بیشتری به دست بیاورد احتمالاً رقبای دیگر وارد این بازار خواهند شد. رقابت باعث کاهش قیمت و کاهش فروش میشود. فروشندگان جدید تا زمانی که تمام سود اضافی ناپدید بشود وارد این شغل خواهند شد. کسبوکارهایی که در بازار باقی میمانند به همان اندازه سود به دست میآورند که افراد دیگر میتوانند آن را کسب کنند. بهعبارتدیگر سود آنها صفر است. این چیزی است که اقتصاددانان به آن سود عادی میگویند و این حداقل سطح سود اقتصادی است که یک شرکت برای تجارت به آن نیاز دارد؛ اما این فقط در بازارهای بسیار رقابتی است که موانع کمی برای ورود به آن وجود دارد.
اگر ورود به بازار برای سایر شرکتها دشوار باشد یک کسبوکار میتواند سود اقتصادی به دست آورد.
انواع هزینهها
حالا باید به هزینههای واقعی تولید بپردازیم. از نظر اقتصاددانان ۲ نوع هزینه وجود دارد. هزینههای متغیر و هزینههای ثابت انواع این هزینهها هستند. هزینههای متغیر با مقدار تولید تغییر میکنند. برای مثال برای یک رستوران، مواد اولیه، دستمزد برای کارگران، و… میتواند جزء هزینههای متغیر باشد. زمانی که در این رستوران غذا به مقدار بیشتری به فروش برسد به منابع بیشتری برای تأمین این غذاها احتیاج است و هزینهها بیشتر میشود؛ اما هزینههای ثابت با افزایش یا کاهش تولید تغییر نمیکنند. هزینههای ثابت و متغیر مجموع کل هزینه را تشکیل میدهند. هزینههای هر عدد غذای تولید شده در این رستوران برابر با کل هزینه رستوران تقسیم بر تعداد خروجی این رستوران است. میانگین هزینهی تولید در ابتدا با تولید بیشتر کاهش مییابد. پس اگر صاحب این رستوران مبلغ ۱۰ هزار دلار برای یک دستگاه جدید هزینه کند میانگین هزینهی اول یک غذای تولیدی در این رستوران حدود ١٠٠٠٠دلار خواهد بود. هزینهی تولید ۲ غذا حدود ۵٠٠٠ دلار و برای ۱۰ عدد غذا حدود ١٠٠٠ دلار خواهد بود. نکتهی مهم این است که هرچقدر تولید غذا در این رستوران بیشتر باشد میانگین هزینهی غذا کمتر میشود. چون هزینهی ثابت را بر تعداد زیادی از واحدها میتوان تقسیم کرد. اگر کسی که رستوران افتتاح میکند تصمیم به تولید فقط ۱۰ غذا داشته باشد اقدام به خرید تجهیزات نخواهد کرد زیرا خرید تجهیزات گرانقیمت برای تولید به مقدار زیاد مقرونبهصرفه است و به همین دلیل است که شرکتهای بزرگ نسبت به شرکتهای کوچک در هزینه مزیت دارند.
صرفهجویی در مقیاس چیست؟
شرکتهایی که بیشتر تولید میکنند میتوانند از تکنیکهای تولید انبوه استفاده کنند و هزینههای ثابت خودشان را در بسیاری از واحدهایشان توزیع نمایند. صرفهجویی در مقیاس پاسخگوی این موضوع است. برخی از شرکتها بهاندازهای بزرگ میشوند که بتوانند به صنعت خودشان مسلط شوند و رقابت را محدود نمایند. صرفهجویی در مقیاس به این معنا است که یک رستوران بزرگ ممکن است در مقایسه با یک رستوران کوچک در بخش هزینههایش مزیت کمتری داشته باشد؛ چون آنها میتوانند تجهیزاتی با تکنولوژی بهتر داشته باشند. رستورانهای بزرگ برای کاهش هزینههای متوسط یک رستوران میتوانند کل فرایند را خودکار نموده و رباتها هزار غذا در ساعت تولید کنند؛ اما اگر کسی به این میزان غذا خریداری نکند این کار منطقی به نظر نمیرسد. اگرچه پایین نگهداشتن هزینهها گزینهی خوبی است؛ اما هدف، رساندن سود تعداد مناسبی از غذا به حداکثر است و داشتن یک کسبوکار با کمترین میانگین هزینه هدف اصلی نیست. برای تولید مقدار مناسب، یک تجارت باید از قانون حداکثرکردن سود پیروی کند. این اتفاق زمانی رخ میدهد که درآمد حاشیهای آخرین واحد تولید شده بیشتر و یا برابر با هزینههای حاشیهای باشد. در ادامه به توضیح دو مفهوم درآمد حاشیهای و هزینههای حاشیهای خواهیم پرداخت.
درآمد حاشیهای و هزینهی حاشیهای
درآمد حاشیهای در واقع درآمد حاصل از فروش یک واحد محصول اضافی است؛ بنابراین باتوجهبه مثالی که به آن اشاره کردیم اگر یک شرکت تولید غذا بتواند هر غذا را به قیمت ۱۰ دلار به فروش برساند درآمد حاشیهای این شرکت برای هر غذا ۱۰ دلار است. هزینهی حاشیهای، هزینهی اضافی تولید یک واحد اضافی دیگر از کالا است. این تغییر در هزینه کل به دلیل تولید یک غذای دیگر است. پس اگر هزینهی حاشیهای یک غذا ۵ دلار باشد میتوان آن غذا را به قیمت ۱۰ دلار به فروش رساند و بهطورقطع این غذا باید تولید شود تا این ۵ دلار سود کسب شود. اگر هزینهی حاشیهای یک غذا ۹ دلار باشد آن غذا را باید تولید کنیم؛ اما اگر هزینهی حاشیهای یک غذا ۱۲ دلار باشد نباید آن را تولید کرد. باتوجهبه این مثال هزینهی حاشیهای در حال افزایش است و این برای تولید تقریباً همه چیز صادق است. هرچه بیشتر تولید کنیم برای هر واحد اضافی در نهایت هزینهی بیشتری خواهیم پرداخت کرد.
مفهوم قانون بازده حاشیهای چیست؟
قانون کاهش بازده حاشیهای برای انواع کارها قابل تعمیم است برای کشاورزان بهاحتمال زیاد بازدهی زیادی بعد از اولین کوددهی در مزرعه به وجود خواهد آمد؛ اما با هر بار کود دادن اثر اضافی کاهش خواهد یافت. در برخی از مزارع ممکن است کود بیش از حد باعث کاهش عملکرد کل بشود. این دربارهی مطالعه نیز صدق میکند بازدهی در اولین ساعتهای مطالعه زیاد است؛ اما با هر یک ساعت که اضافه بشود بازدهی کمتری خواهد داد. درک این قانون به افراد کمک میکند که هزینهها و منافع را متعادل کنند؛ اما یک هزینه دیگری وجود دارد که باید پوشش داده بشود و این هزینه ازدسترفته است که در ادامه آن را توضیح میدهیم.
هزینهی ازدسترفته چیست؟
هزینهی ازدسترفته، هزینهای است که قبلاً پرداخت شده است و قابل بازیابی نیست. اقتصاددانان تأکید میکنند که هزینههای ازدسترفته نباید در تصمیمات آینده لحاظ بشوند. برای مثال فرض میکنیم که یک کسبوکار برای توسعهی محصول جدید مبلغ ۰۰۰/۰۰۰/۲ دلار هزینه میکند. مبلغی که برای توسعهی اولین محصول صرف میشود هزینهای است که باید نادیده گرفته بشود. این تصمیمگیری منطقی و عاقلانه به نظر میرسد؛ اما اقتصاددانان رفتاری اشاره میکنند که مردم همیشه تصمیمات غیرمنطقی میگیرند. علم اقتصاد این نکته را متذکر میشود که دررابطهبا هزینههای ازدسترفته بیندیشیم و در کنار این موضوع بر روی مزایا و هزینههای آینده نیز تمرکز کنیم. علم اقتصاد تصمیمگیری برای کسبوکارها را بهصورت کلی به افراد توضیح میدهد.
جمعبندی
در مطالب بالا به نکات مهمی دررابطهبا هزینهها و سود و… اشاره کردیم. هر کسبوکاری انواع هزینهها را در بر دارد. هزینهی متغیر، هزینهی ثابت، هزینهی فرصت و… مهم است که افراد باتوجهبه هزینههایی که میکنند اقدام به تولید کالا کنند. لازمهی موفقبودن هر کسبوکاری این است که در کنار کسب سود بیشتر هزینههای کمتر را هم در نظر داشته باشد. علاوه بر این موضوعات نمیتوان ادعا کرد که هرچه یک مجموعه افراد بیشتری را برای تولید استخدام نماید میتواند تولیدش را به مقدار زیادی افزایش دهد؛ زیرا مجموعهها عموماً تجهیزاتی ثابت را در اختیار دارند و با انجام این کار ممکن است تنها باعث افزایش هزینههای خودشان بشوند. همچنین سود در بازارهایی که موانع ورودی ندارند تقریباً صفر است و برای بازارهایی با موانع ورود، این میزان میتواند متغیر باشد.